با عرض پوزش فعلا پاتوق آپ میشه تا وقتی که پرشین از این وضع فلاکت بار دربیاد و من برگردم سر خونه زندگیم! ازاینجا اصلا خوشم نمیاد! حالا چون احتمالش هست که برگردیم سر جای اولمون و اوضاع از این نا به سامانی خارج بشه دیگه اینجا رو آپ نمیکنم! سراغمو تو همون پاتوقمون بگیرید! :) بابت این همه جهشهای بی خبر شرمنده! :دی
1) یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم / در میان لاله و گل آشیانی داشتم...
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود / در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم...
(رهی معیری)
2) بهار را
به آسمان خانه ات
دوباره راه میدهی
و قطره های ابر! را
ز غرش مهیب رعد
درون ناودان پناه میدهی
و سرنوشت باغچه
- همان عروس کوچک حیاط را -
به دستهای سبز یک گیاه میدهی...
تو باغ پر ترانه ای!
به من نگو :
"مرا که سبز میکند؟
کدام خاک
بستری شود برای رستن جوانه های کوچکم؟
کدام دست
با نوازشش مرا
دوباره مست میکند؟"
نگو : "که حس نو شدن برای من غریبه است!"
نگو : "بهار شد ولی
درون خسته ام به خود طراوتی ندیده است!"
تو با اقاقی و نسیم
هم آشیانه گشته ای؛
تو بغض قلبهای پر غرور و نارفیق را
به یک اشاره
یک نگاه مهربان
به سادگی شکسته ای
نگو : "که عشق از میان دستهای خالیم رمیده است!"
تو در دل خزان برگ ریز هم
پر از شکوفه های تازه ی امید
پر از بهار دلکشی!
تو نقش بغض و کینه را هم از ازل
به رنگهای عاشقانه میکشی!
چرا به خاطرت گذشت بی کسی؟
تو یک دلیل ِ بی بدیل
برای رویش گل و برای آفرینشی...
3) تفاهم!
یکی من ، یکی تو ... یکی من ، یکی تو ....
وای تو چقدر ماهی! اینجوری خیلی عالیه! چون من مطمئن میشم که جواب همه بد و بیراهایی که گفتی رو دادم و هیچی از قلم نیفتاده!
پ .ن۱) این یه تبعیده! نوشته ها و از همه مهمتر کامنتا همش پرید! یه چیزی تو مایه های زلزله بم! الان باید بگم دوباره میسازمت؟؟؟
پ.ن ۲) قاصدک عزیزم شماره 2 رو چند بار بخون! قبلا نوشتمش اما موقع پستش همش یاد تو بودم! :-*
پ.ن ۳) میدونی بهترین جمله ی عاشقانه چیه؟ همینکه حست اونقدر قشنگه که تو هیچ جمله ای نمیگنجه!;)
ای نظاره ی شگفت! ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر! ای هنوز بی نظیر!
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان!
مثل لحظه های وحی اجتناب ناپذیر!
ای مسافر غریب در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر!
(قیصر امین پور)